کد مطلب:231458 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:282

ورود حضرت رضا به مرو
مرو در آن ایام از شهرهای بزرگ خراسان بود، و مركز ایالت خراسان و دارالاماره مسلمین بود، و به علت اقامت مأمون در آن جا مركز خلافت هم به شمار می رفت، فرمان ها از آن شهر به همه اطراف و اكناف صادر می شد، رجال سیاست از لشكری و كشوری در این جا مستقر بودند.

ابن حوقل در صورة الارض گوید: پس از اینكه مرو به دست مسلمانان گشوده شد مملكت ایران استقلال سیاسی خود را از دست داد، و مسلمانان در آنجا مستقر شدند و این شهر را لشكرگاه قرار دادند، و دولت بنی عباس از این شهر آشكار گردید، و در خانه آل ابوالنجم معیطی برای نخستین بار پارچه ها را سیاه كردند و پوشیدند.

شهر مرو از شهرستانهای بسیار قدیم است، و او را مرو شاهجهان می گفتند.

گفته می شود حصار و قلعه آن را طهمورث بنا كرده است، مرو در یك زمین مسطح بنا شده و اطراف آن بیابان و كویر است، و هیچ كوهی از آنجا دیده نمی شود.

در مرو سه مسجد هست، نخستین مسجدی كه در آن جا ساخته شد همان مسجدی است كه اكنون در درون شهر قرار دارد، و در آن نماز جمعه می خوانند.

پس از اینكه بر تعداد مسلمین افزوده شد مسجد دیگری كه اینك به مسجد كهنه معروف است ساخته شد و در این زمان اهل حدیث در آن نماز می خوانند و بعد از این مسجد دیگری در دروازه ماخان ساخته شده.

گفته می شود كه این مسجد و بازار و دارالامارة از بناهای ابومسلم مروزی است.



[ صفحه 93]



مؤلف گوید:

اخبار و فضائل مرو بسیار زیاد است، و ما انشاءالله در تاریخ بزرگ خراسان بخش مرو در این باره به تفصیل سخن می گوئیم، و اینك چند سطری كه با بحث ما تناسب دارد ذیلا یادداشت می كنیم:

در سال 182 هارون الرشید برای فرزندش مأمون از مردم بیعت گرفت و قرار شد پس از امین او خلیفه باشد، و همه خراسان را در اختیار او قرار داد و او را به حكومت این منطقه بزرگ منصوب كرد، مادر مأمون از باذغیس خراسان بود و او را «مرجم» می گفتند.

در سال 192 در خراسان انقلاب و اضطرابی پدید آمد و گروهی از مخالفین بنی عباس در اطراف نسا و باورد (كلات و درگز) برعلیه هارون قیام كردند.

هارون در این هنگام در شهر رقه در كنار فرات به عیش و عشرت مشغول بود پس از اینكه انقلاب خراسان را به هارون گزارش دادند وی سخت از این موضوع ناراحت و تصمیم گرفت برای سركوبی این گروه خود به خراسان حركت كند.

كارگذاران هارون و مشاورانش او را از سفر خراسان منع كردند، هارون در این ایام مختصر كسالتی هم داشت و از این جهت هم حركت او را تجویز نمی كردند و لیكن او به سخنان مشاوران خود اعتنائی نكرد و عازم خراسان شد.

هارون بیم داشت اگر خود برای سركوبی مخالفین حركت نكند ممكن است مأمورین او در خراسان به موضوع چندین توجهی نكنند، و دامن اغتشاشات به سایر اماكن و نواحی برسد، و برای او دردسرهای بزرگی به وجود آورد.

هارون در حالی كه مریض بود از رقه بیرون شد، و بدون توقف در بغداد از طریق همدان و ری عزم خراسان كرد.

هارون از ری راه سمنان، دامغان، بسطام، سبزوار، نیشابور به طوس رسید و



[ صفحه 94]



در این ناحیه مرض او شدت كرد و جان سپرد و در باغ حمید بن قحطبه طائی طوسی به خاك سپرده شد.

پس از مرگ هارون در لشكرگاه برای فرزندش امین كه در بغداد بود بیعت گرفتند، رجاء بن خادم رداء و مهر و عصای مخصوص خلافت را كه هارون با خود داشت از خراسان برگرفت در مدت دوازده روز از طوس خود را به بغداد رسانید و تسلیم امین كرد.

امین پس از اینكه از مرگ پدر مطلع شد روز جمعه برای مردم بغداد نماز جمعه خواند، و سپس خطبه انشاء كرد و در ضمن آن مرگ پدر خود را به اطلاع آنان رسانید.

اهالی بغداد بار دیگر با وی بیعت كردند، امین مردی عیاش و زن باز بود، از آداب و رسوم كشورداری و تدبیر امور بی اطلاع بود، و عمر خود را با خوانندگان و نوازندگان گذرانده و علم و دانش و فضل و كمالی نداشت، و برای احراز عنوان خلافت لایق نبود.

امین پس از اینكه بر اریكه خلافت مستقر شد برای برادرش مأمون در خراسان نوشت كه باید در خطبه ها نام فرزندش موسی را بر خود مقدم دارد.

مأمون از این موضوع برآشفت و به سخنان امین توجهی نكرد قاصد امین از خراسان برگشت و گزارش داد كه مأمون پیشنهاد وی را نپذیرفته است.

امین در خشم شد و دستور داد نام مأمون را از ولایت عهدی برانداختند، و برای فرزندش موسی كه طفلی شیرخوار بود بیعت گرفتند، و مردم هم طوعا و كرها با فرزندش بیعت كردند.



[ صفحه 95]



امین فرزند خود را به الناطق بالحق ملقب ساخت، و این نخستین باری بود كه یك كودك شیرخوار به عنوان ولایت عهدی انتخاب می شد.

هنگامی كه مأمون از این جریان ها اطلاع پیدا كرد و دانست برادرش او را از ولایت عهدی عزل كرده است، نام خود را به عنوان امام المؤمنین نوشت، و اختلافات بین این دو برادر آشكار گردید، و جنگ های شدیدی آغاز شد.

امین علی بن عیسی بن ماهان را با لشكری مجهز و مكمل به طرف خراسان فرستاد، و به علی بن عیسی فرمانده لشكر خود دستور داد هرگاه مأمون غالب شد او را با قید طلائی مقید ساخته و با خود به بغداد بیاورد.

لشكریان امین با وضع خاصی از بغداد حركت كردند و راه خراسان را در پیش گرفتند.

مأمون نیز طاهر بن حسین خزاعی یوشنجی را كه معروف به «ذوالیمینین» بود با لشكری گران از خراسان به طرف عراق فرستاد تا جلو لشكریان امین را بگیرند.

این دو لشكر در ری به هم رسیدند و جنگ شدیدی میان آنها درگرفت، و در نتیجه لشكر بغداد شكست فاحشی خورد و علی بن عیسی بن ماهان فرمانده آنها در جنگ كشته شد و آن لشكر انبوه از هم پراكنده گشت.

طاهر بن حسین پس از این پیروزی سر علی بن عیسی را از بدن جدا كرده و برای مأمون در خراسان فرستاد، و خود راه بغداد را در پیش گرفت، و بدون هیچ مانعی خود را به بغداد رسانید و شهر را محاصره كرد.

محاصره بغداد مدت پانزده ماه طول كشید، و خرابی زیادی به این شهر بزرگ وارد آمد.

سرانجام با استعمال منجنیق و آتش افروزی با نفط بغداد فتح شد.



[ صفحه 96]



لشكریان بغداد با قهر و غلبه وارد بغداد شدند، اطرافیان امین از پیرامون او پراكنده شدند، و همه اشراف و بزرگان بغداد به مأمون ملحق شدند و امین با مادر و یارانش از دارالاماره بیرون شد و در شهری كه منصور عباسی در نزدیك بغداد ساخته بود مستقر گردید.

سرانجام تمام غلامان و خواصش او را ترك گفته و خود با تنی چند در قصر منصور محصور شد، و در آن جا نیز دست از هوسبازی برنمی داشت.

طاهر بن حسین امر كرد مدینه منصور را محاصره كردند، پس از مدتی كشمكش آنجا را از دست امین گرفتند.

طاهر دستور داد امین را تعقیب كنند، كارگذاران وی امین را در زورقی زرین كه در میان دجله به صید ماهی مشغول بود دستگیر نمودند و در اطاقی او را حبس كردند.

هنگام شب گروهی از لشكریان طاهر به اطاق او وارد شدند و او را با شمشیر قطعه قطعه كردند، و سرش را از تن جدا كرده نزد طاهر بردند.

طاهر فرمان داد سر امین را بالای دیوار یكی از باغها نصب كردند و فریاد زدند این سر امین است، و جسد بی سر او را نیز در كوچه و بازار بر روی زمین می كشیدند.

سپس طاهر سر امین را با ردا و مهر و چوبدستی خلافت برای مأمون به خراسان فرستاد، و مأمون امر كرد سر او را بالای سر در دارالاماره نصب كردند، تا بر همگان معلوم گردد كه وی كشته شده و لشكریانش در عراق پیروز گردیده اند.

مأمون امر كرده بود كه مردم بیایند و آب دهان خود را بر سر بریده شده امین بریزند و او را لعنت كنند.

پس از قتل امین اوضاع و احوال كشور پهناور هارون درهم ریخت و



[ صفحه 97]



گردنكشانی در حجاز، عراق، شام، خوزستان و فارس پیدا شدند و از موقعیت روز استفاده كرده و هركدام ادعائی برای خود داشتند و حكومت بنی عباس و مأمون در حال تزلزل بود.

مأمون چاره ای نداشت جز اینكه حضرت رضا (ع) را كه در آن عصر محبوب ترین فرد زمان و موردتوجه جامعه اسلامی بود به خراسان فراخواند و او را به عنوان خلافت و یا ولایتعهدی انتخاب كند، شاید بدین وسیله اوضاع و احوال آرام شده و بتواند مخالفین را سر جای خود بنشاند.

مأمون با مقدماتی كه تهیه دیده بود حضرت رضا (ع) را به مرو رسانید، و در هنگام ورود آن جناب استقبال باشكوهی از آن حضرت به عمل آورد، و در تعظیم و تكریم او بسیار كوشید.

در هنگام اقامت آن جناب در مرو حوادثی میان حضرت رضا و مأمون اتفاق افتاد، و مجالس زیادی با متكلمین و ارباب دیانات و اصحاب مقالات تشكیل شد و ما همه این مطالب را در كتب و ابواب مربوطه ذكر كرده ایم.



[ صفحه 98]